بنیتابنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

بنیتــــــا* دختــری از بهشت

شش ماهگی بنیتا گلی

سلام شیرینم دیروز 5ماهت تمام شد و رفتی تو شیش ماه گلکم بردیمت دکتر برای چکاب ماهانت وزنت شده هشت وچهارصد و خدارو شکر همه چی خوب بود فقط یه کوچولو سرماخوردگی خفیف داری که دکترت برات شربت داده هر هشت ساعت میخوری ماهکم الانم لالا کردی قربونت برم مثل فرشته ها خوابیدی دیروز متوجه حرکات جدیدی ازت شدم مثلا دیروز که بابایی از سرکار اومد از بغل من پریدی تو بغل بابایی و یا وقتی که بابایی تو اطاق بود و من تو رو بردم طرف سالن زدی زیر گریه تا بردم پیش بابایی خندیدی و دستای قشنگتو باز کردی بری تو بغل بابایی ودوباره تا از اطاق دورت کردم دوباره گریههههههههههههههه تا رفتیم پیش بابایی دوباره خنده قربون مهربونیات ماچ ماچ ...
29 آبان 1391

5ماهگی فرشتم

سلام بنیتای نازم دختر قشنگم این پست پنج ماهگیته فقط مامانی ببخش که دیر رسیدم آپ کنم آخه همه وقتم با تو هستم عشقم عاشقتم همه وجودم دختر هر روز که میگذره بیشتر عاشقت میشم و تو هم شیرین تر و خواستنی تر میشی بنیتا جونم این روزها کمتر شیر میخوری شیر خشک رو دیگه نمیدوست داری ولی نفسمهر چقدر شیر خودمو بهت بدم سیر نمیشی ولی تا شیر منو میخوری سریع لالات میاد فرشته کوچولوم این روزها با مامان جونت مشغول درست کردنه گیفتهای جشن دندونیت هستیم خیلی خوشگل شدن حتما تو یه پست اختصاصی عکسهاشو میزارم دیگه برات بگم که شبا میخوابی و صبح که بیدار میشی برای شیر خیلی خانومی و گریه تو کارت نیست تو تختت مشغول بازی هستی و من میام بالای سرت یه خنده خ...
29 آبان 1391

بدون عنوان

سلام دختر نازم گل قشنگم فرشته مهربونم بنیتای نازم سال پیش دقیقا تو همین روز 8 آبان جواب آزمایشمو گرفتم و فهمیدم که تو فرشته نازم تو دلمی عزیز مامان الان یک سال گذشته و تو تو بغلمی یادمه یک روز قبلش که خونه خاله نرگس رفته بودم و با تست خانگی فهمیده بودم باردارم از در که وارد شدم خاله نرگس بغلم کردم و هر دو باهم از خوشحالی و ذوق گریه میکردیم اون روز حسابی خاله نرگس هوامو داشت و بهم میرسید و فرداش که مصادف با امروزه یکی از زیباترین و شیرین ترین روزهای عمرم بود خیلی خوشحالم که خدای مهربون یکی از قشنگترین گلهاشو به ما هدیه کرده
8 آبان 1391
1